اینجا...تو این دنیا....من تنهاترینم!

از زندگیم می نویسم...از گذشته،امروز و شاید فردا!

اینجا...تو این دنیا....من تنهاترینم!

از زندگیم می نویسم...از گذشته،امروز و شاید فردا!

ورق هجدهم

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

ترس از گناه....

شبا که می خوام بخوابم...همه ی گناهایی رو که کردم تو ذهنم می یاد و ترس تموم وجودمو می گیره که چه جوری با این همه گناه برم اون دنیا؟و تصمیم می گیرم توبه کنم و حسابمو پاک کنم....صبحا که بیدار می شم ترسم کمتر می شه و حتی جرات این رو دارم که گناه کنم!!! 

ولی به هر حال به شدت از مرگ می ترسم...خیلییییی زیاد!

ورق هفدهم

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

بوی تابستون....

بدجوری داره بوی تابستون میاد....کل خاطرات تابستونای گذشته هر روز جلوی چشمام رژه میره....خوشبختانه فعلا داره خاطرات خوب می یاد تا بعد ببینیم چی میشه!!!....ولی یه حس خیلی خوبیه....مممممممممم

تنفر...

بعضی موقها از بعضیا متنفر می شم و بعد یه مدت تنفرم نسبت بهشون از بین می ره و تبدیل به یه حس خوب می شه شاید چون متولد خرداد ماهم اینجوریم!!!! 

ولی بعضیا هستن که اگه ازشون متنفر بشم همیشه تنفرم نسبت بهشون هست و هیچ وقت به یه حس خوب تبدیل نمی شه...خب دلیل این چیه؟شاید دیونم!مممم؟

ورق شانزدهم

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

ورق پانزدهم

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

دلتنگیه شدید....

خیلی زیاد دلتنگم.... 

همین خودش یه دنیا حرفه نگفته اس!

ورق چهاردهم

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

ورق سیزدهم

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.