اینجا...تو این دنیا....من تنهاترینم!

از زندگیم می نویسم...از گذشته،امروز و شاید فردا!

اینجا...تو این دنیا....من تنهاترینم!

از زندگیم می نویسم...از گذشته،امروز و شاید فردا!

باز هم روباه ها حماسه آفریدند!

نمی دونم ما زنها چرا خر مردها می شیم؟ چرا با اینکه مردها روباهی بیش نیستند ولی باز بهشون تکیه می کنیم؟ شاید هنگام تقسیم عقل ما داشتیم جلو آینه رژ می زدیم!!!! 

یکی از دوستان بنده به دام یکی از این روباهای شریف افتاد!.....عقد کرده بودندو مانعی برای رابطه ی جنسیشون وجود نداشت و دوست خر بنده تمام و کمال خودش رو در اختیار شوهر شریفش قرار داده بود!هرچی بنده نصیحتش می کردم که بذار وقتی تشریف مبارکتون رو بردید خونه ی خودتون گوشش بدهکار نبود که نبود...تا اینکه بعد یه مدت رابطه روباه مثل همیشه چهره ی واقعیه خودش رو نشون داد و ادعا کرد که دوست بنده با کس دیگه ایی رابطه داشته!!! با اینکه برگه ی ماما بی گناهی زن بیچاره رو نشون می داد اما جناب شازده قبول نداشتن نه فقط خودش بلکه مادر گرامشون هم همینطور!!!انگار بدبخت کردن یه دختر بچه بازیه! 

حالا این دوست ما مونده و یه سال و شاید بیشتر دوندگی تا شاید بتونه مهریه اش رو بگیره!اون هم اگه بگیره ماهی چندر غاز بهش می دن که با این پول فکر نمی کنم بهش فشم بدن چه برسه  به اینکه بتونه باهاش کاری بکنه!  

واقعا جامعه قشنگیم ما!