اینجا...تو این دنیا....من تنهاترینم!

از زندگیم می نویسم...از گذشته،امروز و شاید فردا!

اینجا...تو این دنیا....من تنهاترینم!

از زندگیم می نویسم...از گذشته،امروز و شاید فردا!

پدر....

همیشه دوست داشتم که پدری داشتم که عاشقش می بودم....عاشقانه بهش احترام میذاشتم....کاش می شد پدری داشتم که از تجربیاتش تو زندگی واسم حرف میزد نه اینکه همه ی  حرفاش توی تهمت زدن به این و اون خلاصه شه...کاش پدری داشتم که با شوق می تونستم کنارش بشینم، رو موهام دست بکشه و واسم حرفای قشنگ بزنه...نه اینکه وقتی صدام می کنه می رم رو به روش می شینم و چشمم رو به لبش می دوزم و به تهمتهایی که به زنی که قبلا همبسترش بوده گوش می دم! 

کاش پدری داشتم که همه چی رو تو پول خلاصه نمی کرد!کاش می تونستم از ته دلم بهش احترام بذارم و وقتی که می بینمش دلم بخواد با صدای بلند بگم این پدر منه! 

دوست داشتم پدرم یه مرد قوی و محکم می بود....مردی که تو دار باشه و مشکلاتش رو صبورانه حل کنه و در عینی که رنج می کشه چیزی رو بروز نده!نه پدری که هیچ رنجی نداره تازه صداش هم در می یاد!!!!

خوش به حال تو که از پدرت حساب می بری!خوش به حال تو که هر تصمیمی می گیری باید نظر پدرت هم رو بدونی!خوش به حال تو که وقتی پدرت بعضی موقها از سر اینکه کار اشتباهی کردی عصبانی می شه !و وقتی می ری ازش عذر خواهی کنی اون با روی باز می بخشتت!خوش به حال تو که می تونی به پدرت تکیه کنی بگی اگه مادرم ازم پیشم رفت خیالم راحته که اون هست!خوش به حال تو که پناهت و تکیه گاهت پدرته!خوش به حال تو که می تونی تو سختیات خیالت راحت باشه که یکی پشتته!خوش به حال تو که می تونی رو پدرت حساب کنی!خوش به حال تو که در عین حالی که با پدرت راحتی ولی واسه ی بعضی چیزا ازش شرم داری! 

خوش به حال تو که پدری داری وقتی که واست حرف می زنه به عاقل بودنش،به با تجربه بودنش پی می بری! 

خوش به حال تو که پدرت تو رو پیش همه سر بلند می کنه و تو بهش افتخار می کنی!  

 

 

بعدا نوشت:یه جورایم دلم واسش می سوزه!