اینجا...تو این دنیا....من تنهاترینم!

از زندگیم می نویسم...از گذشته،امروز و شاید فردا!

اینجا...تو این دنیا....من تنهاترینم!

از زندگیم می نویسم...از گذشته،امروز و شاید فردا!

امروز داداشم تازه یادش افتاد بهم تبریک بگه! 

اونم واسه ی اینکه من امسال بهش تبریک گفتم!خب واسه ی راحت شدن از فکرای ناراحت کننده با خودم گفتم مشغله ی کاری و زندگی و اینا نذاشتن روز تولد من یادش بمونه!

بهم می گفت چی دوس داری واست بخرم؟  

اولش خندیدم ولی بعدش به این فکر کردم چرا ما معنی واقعیه محبت رو تا حالا نتونستیم درک کنیم؟ چرا هیچکی نبود که معنیه محبت رو به ما یاد بده! محبت رو باید از کی یاد گرفت؟

می دونم مادیات مهمه و خیلیم مهم هست!اما نه اینکه واسه ی محبتی که زورکیه به کارش ببری!  

با خودم گفتم کاشکی امسال تولدش رو بهش تبریک نمی گفتم تا اونم فقط واسه ی جبران کار من بهم تبریک نگه!

چرا هیچکی خالص نیست؟ 

اصلا چرا امسال روز تولدم انقد مهم شده واسم؟!!!!بیکاریا.....!!!! 

 

 

 

پی نوشت:رمز ورق بیست و پنجم رو تا چند روز آینده واستون می فرستم....ببخشید!!!!