اینجا...تو این دنیا....من تنهاترینم!

از زندگیم می نویسم...از گذشته،امروز و شاید فردا!

اینجا...تو این دنیا....من تنهاترینم!

از زندگیم می نویسم...از گذشته،امروز و شاید فردا!

وابستگی...

حس می کنم به اینجا وابسته شدم...ته دلم می لرزه....از وابسته شدن متنفرم یا شایدم می ترسم...شاید اینجا رو حذف کردم... 

وایییییی خدایا

ورق نهم

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

ورق هشتم

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

موج منفی!

روزای عید رو دارم در کنار کسی می گذرونم که اصلا از بودنش خوشحال نیستم. از رفتارش، از حرفاش بدم میاد بوی تنفر میده کلا اگرچیزیم نگه موج منفی رو میفرسته. 

دیشب خواب دیدم دارم می میرم کلی گناه داشتم تو همه ی این گناها داشتم واسه بخشیدن این گناه تلاش می کردم...شش ماهه باهاش حرف نزدم نمی دونم شاید گناه نباشه شاید این طوری بهتره اما تو خواب دنبالش بودم که ازش حلالیت بگیرم! 

روز عید کسی زنگ زد که وقتی فکرش رو می کردم کلی تعجب کردم یه حسی بهم دست داد یه حس مثل اینکه داره یه چیزایی یه تغییرایی می کنه! 

فقط خودم از این حرفا سر در میارم!

عید...!

نمی دونم چرا دلم نمی خواد از روز عید حرف بزنم!اما همش تو این جمله خلاصه میشه: 

                                                     

                                                نوروز۹۰مبارک!